6

مکتب اصولى شیخ مفید

  • کد خبر : 2941
مکتب اصولى شیخ مفید
شیخ مفید از نخستین عالمان و فقیهان بعد از غیبت کبری محسوب میگردد.

دانش اصول، مجموعه ای از مسائل شرعیه و عقلیه است که شرعیات آن ریشه در روایات دارد؛ روایاتی که ائمه(ع) آنها را در پاسخ سؤال اصحاب مطرح فرمودهاند. این دست روایات موجبات تأسیس مکتب اصولی را فراهم آوردهاند. به تعبیر مرحوم آیت اللّه شهید سیدمحمدباقر صدر(ره): «بذر فکر اصولی، نزد یاران فقیه پیشوایان دینی، از روزگار امام پنجم و ششم(ع) در سطح تفکر فقهی ایشان کاشته شد».

یکی از شواهد تاریخی این سخن، روایاتی است که در کتابهای حدیث آمده و با شمار فراوانی از عنصرهای مشترک در کار استنباط پیوند دارد. این روایات فراگیر در اصل پرسشهایی است که از سوی گروهی از راویان در خدمت امام صادق(ع) و دیگر امامان(ع) طرح گردیده و پاسخ داده شده است.(۱)

در عصر امامان(ع)، به لحاظ امکان دسترسی به آن بزرگواران، مسأله اجتهاد و استنباط احکام فراگیر نبود. احکام الهی بدون واسطه یا با واسطه و به وسیله راویان یا نواب خاص امام زمان(عج) دریافت میگردید و ضرورتی در امر اجتهاد دیده نمیشد. اما در زمان غیبت کبری از سال ۳۲۹ هجری به بعد، اصول فقه از علوم پایه و تکیهگاه فقیهان در استنباط احکام شرعی به شمار آمد و از آن روزگار، ضرورت امر اجتهاد بر همگان روشن شد.

در همان زمان، مجتهدینی عالی مقام از شیعه قدم به عرصه وجود نهادند و با به کارگیری احکام شرع در زندگی روزمره خود و دیگران، تلاش کردند برای پدیدههای تازهای که پاسخ آن در روایات یافت نمیشود اصول و قواعدی منظم تهیه نمایند.

اگر تطور اصول شیعی بر اساس تقسیم شهید صدر(ره) را بپذیریم، یعنی «عصر تمهید و آمادهسازی»، «عصر علم» و «عصر کمال»، آنگاه عصر شیخ مفید را میتوانیم عصر علم بنامیم، یا به تعبیر دیگر، دوران او را دوران تألیف بگوییم.

شیخ مفید از نخستین عالمان و فقیهان بعد از غیبت کبری محسوب میگردد. وی متولد سال ۳۳۶ و متوفای ۴۱۳ هجری است. ایشان متکلمی بزرگ، فقیهی فرزانه، اصولیی خلاق و خلاصه مجتهدی کمنظیر بود که بیش از ۲۰۰ اثر علمی از خود به جای گذاشت. نقش او همچنین در پیشبرد علم اصول فقه بسی مهم و ارزشمند است.(۲)

هر چند نظرات اصولی شیخ مفید به صورت پراکنده در کتاب هایش یافت میشود، ولی آرا و اندیشههای اصولی او را میتوان در کتاب مستقلی که وی به نام التذکرة باصول الفقه نگاشته و شاگردش «ابوالفتح کراجکی»(۳) آن را خلاصه نموده و مختصر التذکرة باصول الفقه نام گذارده، جست و جو نمود. مرحوم کراجکی این کتاب را در جلد اول کتاب کنز الفوائد خود آورده است.

مرحوم کراجکی در ابتدای این جزوه میگوید:

استخرجته من کتاب شیخنا المفید ابی عبداللّه محمد بن محمد بن النعمان رضی اللّه عنه و قدس سره.(۴)

البته قبل از شیخ مفید عالمان دیگری نیز، تکنگاریهایی پیرامون مباحث اصولی داشتهاند، مانند:

۱٫ هشام بن حکم (متوفای ۱۹۹ ق): او بیش از ۳۰ کتاب نوشت که یکی از آنها کتاب الفاظ بود. بحث الفاظ یکی از بحثهای مهم علم اصول به شمار میرود. وی از اصحاب امام صادق و امام کاظم(ع) بوده است.

۲٫ یونس بن عبدالرحمن (متوفای ۲۰۸ ق): وی بیش از ۳۵ کتاب نوشت که یکی از آنها کتاب اختلاف الحدیث و مسائله است. این کتاب به مسأله تعارض احادیث و مسائل مربوط به تعادل و تراجیح در احادیث متعارض میپردازد.(۵)

۳٫ الحسن بن موسی ابومحمد النوبختی (متوفای ۳۱۰ ق): او بیش از ۳۳ کتاب نگاشته که از جمله آنها کتاب الخصوص و العموم و کتاب فی خبر الواحد و العمل به بود.(۶)

۴٫ اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت (متوفای ۳۱۱ هجری): وی حدود ۱۸ کتاب نوشت که از جمله آنها کتاب النقض علی عیسی بن ابان فی الاجتهاد و کتاب الخصوص و العموم میباشد.(۷)

۵٫ حسن بن ابی عقیل (متوفای ۳۵۰ هجری): وی کتابی فقهی به نام المستمسک بحبل آل الرسول(ص) نگاشت و آرای اصولی خود را در همین کتاب بیان کرد.(۸)

۶٫ ابن جنید (متوفای ۳۸۱ هجری): وی کتابهای زیادی در مبحث طهارت، صلاة، صوم، زکات، اعتکاف، حج، اشربه، صید ذبائح، نکاح، طلاق، نذر و کفارات، وقف، وصایا، بیع، مزارعه، مساقات، شفعه، حدود، مواریث و سایر ابواب فقه و کلام نگاشته است؛ از جمله کتاب الاصول، العقل و کشف التمویه و الالتباس فی ابطال القیاس.(۹)

۷٫ ابومنصور الصرام النیشابوری: وی از متکلمین و مشایخ خراسان بود که کتابی در ابطال قیاس نگاشت.

اما مسلما مختصر التذکرة شیخ مفید، جامعترین کتاب درباره مسائل اصولی است که در آن روزگار مطرح بوده است. مطالعه و بررسی رساله مختصری که از کتاب به جامانده، بیانگر رشد و شکوفایی اصول فقه در عصر شیخ مفید است و سرتاسر آن نشانگر نبوغ فکری و استقلال رأی و اندیشههای نوین اصولی او است.

برای بررسی اندیشههای اصولی شیخ، همچنین میتوان از کتابهای الذریعة الی اصول الشریعه سید مرتضی(ره) و عدة الاصول شیخ طوسی(ره) استفاده نمود، زیرا این دو پرورش یافته مکتب اصولی شیخ مفید میباشند که احکام فقهی آنان، بر اساس دیدگاه اصولی استادشان شیخ مفید استنباط و استخراج شده است. البته واضح است که این امر منافات با نوآوریهای فقهی و اصولی این دو بزرگوار ندارد. اینک به بعضی از اندیشههای شیخ مفید در عدة الاصول شیخ طوسی میپردازیم.

شیخ مفید و سید مرتضی قائل به تفصیل بین بیان عموم و بیان مجمل میباشند و تأخیر بیان عموم را جایز نمیدانند، ولی تأخیر بیان مجمل را جایز میدانند. شیخ طوسی این نظریه را چنین بیان میکند:

لا یجوز تأخیر بیان العموم، و یجوز تأخیر بیان المجمل، و هو الذی اختاره سیدنا المرتضی و الیه کان یذهب شیخنا ابوعبداللّه رحمهما اللّه.(۱۰)

اختلف اهل العلم فی ان الحکم اذا علق بصفة الشیء هل یدل علی انّ حاله مع انتفاء ذلک الوصف بخلاف حاله مع وجوده، أم لا یدلّ، بل یحتاج الی بیان و دلیل سواه؟… و کان شیخنا رحمه اللّه یذهب الی المذهب الاول.(۱۱)

اختلف العلما فی ذلک، فذهب طائفة من اصحاب الشافعی و غیرهم الی جواز نسخ الشیء قبل وقت فعله و الی ذلک کان یذهب شیخنا ابوعبداللّه.(۱۲)

ذهب المتکلمون باجمعهم من المعتزلة و غیرهم، و جمیع اصحاب ابی حنیفه و مالک الی انّ نسخ القرآن المقطوع بها جائز و الیه ذهب سیدنان المرتضی رحمه اللّه و ذهب الشافعی و طائفة من الفقهاء الی انّ ذلک لا یجوز و هو الذی اختاره شیخنا ابوعبداللّه رحمهاللّه.(۱۳)

و منهم: من ابطله من حیث لا سبیل الی العلم بماله یثبتُ الحکم فی الاصل و لا الی غلبة الظن فی ذلک، لفقه دلالةٍ و امارةٍ تقتضیه، و هذه الطریقة الّتی کان ینصرها الشیخ المفید رحمهاللّه.(۱۴)

فاما من ابطل القیاس من حیث لا طریق الی غلبة الظن فی الشریعة و هی الطریقة الّتی حکیتها عن شیخنا رحمه اللّه.(۱۵)

والذی اذهب الیه و هو مذهب جمیع شیوخنا المتکلّمین المتقدّمین و المتأخرین، و هو الذی اختاره سیدنا المرتضی (قدس اللّه روحه) و الیه کان یذهب شیخنا ابوعبداللّه(رحمهاللّه) ان الحق واحد و ان علیه دلیلاً، من خالفه کان مخطئا فاسقا.(۱۶)

ذهب ابوعلی و ابوهاشم الی ان الزیادة فی النص لیست بنسخ علی کل حال و هو مذهب کثیر من اصحاب الشافعی و منهم من قال: انه نسخ اذا کان المزید علیه قد دل علی ان ماعداه بخلافه مثل ان یکون النص علی الثمانی نفی حد القذف یدل عنده علی ان مافوقه لیس بحد فاذا زید علیه کان نسخا من هذا الوجه.

و ذهب ابوعبداللّه البصری الی أنّ الزیادة علی النص اذا اقتضت بغیر حکم المزید علیه فی المستقبل کان نسخا و ان لم یقتض ذلک لم یکن نسخا و حکی ذلک عن ابیالحسن والذی اختاره سیدنا المرتضی و الیه کان یذهب شیخنا ابوعبداللّه رحمهما اللّه من قبل،….(۱۷)

و ذهب اکثر المتکلمین من البصریین، و هی المحکی عن ابی الحسن و کثیر من الفقهاء الی أنها علی الاباحة، و هو الذی یختاره سیدنا المرتضی رحمه اللّه و ذهب کثیر من الناس الی أنها علی الوقف، و یجوز کل واحد من الامرین فیه و ینتظر ورود السمع بواحد منهما و هذا المذهب کان ینصره شیخنا ابوعبداللّه رحمهاللّه و هو الذی یقوی فی نفسی.(۱۸)

والذی اختاره شیخنا ابوعبداللّه ان الواجب واحد لا بعینه علی ما یذهب الیه الفقهاء.(۱۹)

گرچه سیدمرتضی در سرتاسر کتاب الذریعه نامی از استادش (شیخ مفید) نبرده است، لکن اندیشههای اصولی شیخ مفید در این اثر گرانسنگ مشاهده میشود. وجود این اندیشهها گویای تأثیرپذیری بسیار سیدمرتضی از آرا و نظریات استاد خویش میباشد.

اینک به بخشی از آرا سیدمرتضی که متأثر از نظریات شیخ مفید است اشاره مینماییم، سپس به بیان مسائل مهم اصولی شیخ مفید میپردازیم:

۱٫ سیدمرتضی مانند استادش قائل به نسخ کتاب به کتاب و سنت به سنت است:

اعلم ان کل دلیل اوجب العلم و العمل فجائز النسخ به و هذا حکم الکتاب مع الکتاب و السنة المقطوع بها مع السنة المقطوع بها فلا خلاف فی ذلک.(۲۰)

۲٫ نظر سیدمرتضی در بحث تأخیر بیان عموم و مجمل، متأثر از نظر شیخ مفید میباشد، شیخ طوسی در همین بحث این چنین میگوید:

لا یجوز تأخیر بیان العموم و یجوز تأخیر بیان العمل، و هو الذی اختاره سیدنا المرتضی و الیه کان یذهب شیخنا ابوعبداللّه رحمهما اللّه.(۲۱)

۳٫ سیدمرتضی در این بحث که آیا امر معلق به صفت یا شرط به تکرار صفت یا شرط تکرار میشود، همانند استادش معتقد بر عدم اقتضای تکرار میباشد.(۲۲)

۴٫ سیدمرتضی اجماع را همانند استاد خویش حجت دانسته است، نه به خاطر اجماع بودنش، بلکه به خاطر این که کاشف از رأی و نظر معصوم(ع) بوده و دخول قول معصوم(ع) در قول مجمعین محرز میباشد:(۲۳)

لان الاجماع اذا کان علة کونه حجة کون الامام فیه فکل جماعة کثرت او قلت ـ کان قول الامام فی جملة اقوالها، فاجماعها حجة، لان الحجة اذا کانت هو قوله فبای شیء اقترن، لابد من کونه حجة لاجله لا لاجل الاجماع.(۲۴)

لأنا فعلّل کون الإجماع حجّة بأنّ العلّة فیه اشتماله علی قول معصوم(۲۵)

برخی(۲۶) ادعا کردهاند که کتاب الذریعه، دومین کتاب اصولی جامع شیعه میباشد و این کتاب بعد از عدةالاصول شیخ طوسی تألیف شده است؛ ادعای دیگری نیز در این باره وجود دارد که میگوید: زمانی که شیخ طوسی عدّه را مینگاشت، الذریعه یا هنوز توسط سیدمرتضی تألیف نشده بود یا اگر تألیف شده بود در دسترس شیخ طوسی نبود!!(۲۷)

جای بسی تعجب است که با وجود این همه مدارک و شواهد در کتاب شیخ طوسی باز چنین ادعایی میشود. قطعا زمانی که شیخ عدة الاصول را مینگاشته، الذریعه سیدمرتضی را در اختیار داشته است.
شیخ طوسی بیش از ۲۱ مورد نام سیدمرتضی را همراه با رأی و نظر آن بزرگوار در موضوعات مختلف در کتاب خود بیان میکند که در این جا به ذکر چند مورد بسنده میکنیم:

وذهب المرتضی رحمه اللّه الی تقسیم ذلک.(۲۸)

فامّا الاخبار التی نعلم مخبرها استدلالاً، فقد ذکر سیدنا المرتضی رحمه اللّه جملةً وجیزةً.(۲۹)

وذهب سیدنا المرتضی رحمهاللّه الی ان الثلاث لما صفة الوجوب علی وجه التخییر.(۳۰)

ایشان در بسیاری از موارد نیز بدون بیان نام سیدمرتضی، آرای اصولی او را نقل میکند(۳۱) و این غیر از مواردی است که شیخ طوسی عین عبارت سیدمرتضی در الذریعه را بیان میکند (مثلاً در فصل یازده بحث «فی القول فی دلیل الخطاب و اختلاف الناس فیه»، از سطر ۵ صفحه ۴۷۰ تا سطر ۱۰ صفحه ۴۸۱ در عدة الاصول، عین عبارت سیدمرتضی از سطر ۴ صفحه ۳۹۴ تا سطر ۵ صفحه ۴۱۳ در الذریعه است.).

در مواردی نیز شیخ طوسی عبارت سیدمرتضی در الذریعه را با کمی تغییر ذکر میکند (مثلاً در فصل یک: بحث «فی ذکر حقیقة القیاس و اختلاف الناس فی ورود العبادة به»، سطر آخر صفحه ۶۴۹ تا سطر ۳ صفحه ۶۵۲ را از کتاب الذریعه سیدمرتضی از سطر آخر صفحه ۶۷۳ تا صفحه ۶۷۵ سطر ۶ نقل کرده است. هم چنین در فصل دو، بحث «فی الکلام علی من احال القیاس عقلاً علی اختلاف عللهم»، سطر ۳ صفحه ۶۵۳ تا سطر ۴ صفحه ۶۶۴، از کتاب الذریعه سیدمرتضی سطر ۳ صفحه ۶۷۶ تا سطر ۴ از صفحه ۶۹۴ با تفاوتی اندک عین عبارت نقل شده است).

با توجه به ذکر نام، بیان رأی و نقل عبارات، خصوصا در مواردی که شیخطوسی در عدّه بیش از ۱۱ صفحه از کتاب الذریعة الی اصول الشریعة سیدمرتضی را اقتباس کرده، به این نتیجه میرسیم که کتاب الذریعه قبل از عدةالاصول شیخطوسی نگاشته شده و نسخهای از آن در دست شیخطوسی بوده که مورد استفاده شیخ قرار گرفته است.

استاد ابوالقاسم گرجی نیز در مقدمه کتاب الذریعه، به این نکته که کتاب الذریعه اولین کتاب امامیه است اشاره میکند و میگوید:

قبل از تألیف این کتاب، کتاب کاملی در اصول فقه امامیه ـ خصوصا با روشی که در این کتاب به کار برده شده و عنقریب بدان اشارت خواهد رفت ـ در دست نیست و اگر فرضا تألیف یا تألیفاتی قبل از این کتاب موجود باشد، تنها بعضی مسائل متفرقهای است از اصول فقه.(۳۲)

شیخ مفید در مختصر التذکرة باصول الفقه، به بحث از مسائل مهم اصولی به شرح زیر پرداخته است:

مصادر اصول، اخبار (واحد، متواتر، مرسل)، معانی قرآن (ظاهر، باطن)، اوامر (امر مطلق، معلق، مقید، تکرار در امر، امر به شیء مقتضی نهی از ضد، امر عقیب حظر، واجب تخییری)، نواهی، عام، خاص، قیاس، قیاس و رأی، بیان مجمل و مبین، حقیقت و مجاز، اجماع، نسخ کتاب و سنت، استصحاب حال.

۱٫ مصادر: شیخ مفید اصول احکام شرعیه را کتاب خدای سبحان، سنت نبی(ص) و اقوال ائمه(ع) میداند. ایشان سنت را تنها مروی عن رسول اللّه(ص) میدانست:

اعلم انّ اصول الاحکام الشرعیه ثلاثة اشیاء: کتاب اللّه سبحانه، و سنة نبیه(ص)، و اقوال الائمة الطاهرین من بعده صلوات اللّه علیهم اجمعین.(۳۳)

شیخ مفید راههای دستیابی به علم مشروع در اصول سهگانه [کتاب، سنت نبی(ص)، اقوال ائمه طاهرین(ع)] را سه چیز میداند:

اول: عقل؛ و آن راهی به سوی شناخت و حجیّت قرآن و دلائل اخبار مروی از پیغمبر(ص) و ائمه(ع) است.

دوم: لغت؛ و آن راهی به سوی شناخت معانی کلام است.

سوم: احادیث؛ و آن راه اثبات اعیان اصول از کتاب و سنت و اقوال ائمه(ع) میباشد:

والطرق الموصولة الی علم المشروع فی هذه الاصول ثلاثة:

أحدها العقل، و هو السبیل الی معرفة حجیة القرآن ودلائل الاخبار.

و الثانی: اللسان، و هو السبیل الی المعرفة بمعانی الکلام.

و ثالثها: الاخبار، و هی السبیل الی اثبات اعیان الاصول من الکتاب و السنة و اقوال الائمه(ع).(۳۴)

۲٫ اجماع: شیخ، اجماع را به عنوان دلیل مستقل بیان نکرده؛ چون اجماع را به خودی خود حجت نمیداند، بلکه اجماع دخولی را حجت میداند که کاشف از داخل بودن قول معصومین(ع) در اجماع میباشد:

ولیس فی اجماع الامة حجة من حیث کان اجماعا، ولکن من حیث کان فیها الامام المعصوم، فاذا ثبت انّما کلها علی قول فلا شبهة فی ان ذلک القول هو قول المعصوم، اذ لو لم یکن کذلک، کان الخبر عنها بانها بجهة باطل، فلا تصح الحجة باجمعها لهذا الوجه.(۳۵)

۳٫ اخبار: شیخ مفید معتقد است اخباری که به سوی علم راهبری میکنند، به سه دسته تقسیم میشود: ۱٫ خبر واحد؛ ۲٫ خبر متواتر؛ ۳٫ خبر مرسل.

خبر واحد نزد او زمانی معتبر و حجت است که مقرون به قرینهای باشد که دلالت بر صدق خبر نماید:

والاخبار الموصلة الی العلم بما ذکرناه ثلاثة اخبار: خبر متواتر، و خبر واحد معه قرینة تشهد بصدقه، و خبر مرسل فی الاسناد….(۳۶)

۴٫ امر مطلق: شیخ مفید معتقد بود که امر مطلق، دلالت بر وجوب دارد، مگر آن که دلیلی بر استحباب آن اقامه شده باشد:

الامر المطلق یقتضی الوجوب.(۳۷)

۵٫ تعلیق امر بر زمان: شیخ مفید معتقد بود که وجوب امر به زمان اول فعل مامورٌ به تعلق میگیرد (به گونهای که اگر مکلف امر را به فعلیت نرساند، مستحق عقاب است) و دیگر زمانها هیچ امری ندارد؛ لیکن اگر مکلف فوریت را انجام نداد و پس از آن زمان به انجام فعل پرداخت، فعل لاحق در واقع قضای مافات و تلافی فعل واجب در زمان اول خواهد بود، لذا مکلفی که ترک امر کرد عقاب میگردد:

اذا علق الأمر بوقتٍ وجب الفعل فی اول الوقت و کذلک اطلاقه یقتضی المبادرة بالفعل و التعجیل.

۶٫ امر تکراری: شیخ مفید در بحث از این که آیا تکرار در امر، دلالت بر تکرار فعل هم دارد، میگوید: اگر امری تکرار شد، دلیل بر این است که فعل هم باید تکرار شود، مگر در صورتی که دلیلی اقامه شود مبنی بر این که مراد از تکرار، تأکید بر انجام آن کار بوده است:

فان تکرار الامر وجب تکرار الفعل ما لم تثبت حجة بان المراد بتکراره التأکید.(۳۸)

۷٫ واجب تخییری: شیخ مفید در بحث واجب تخییری معتقد است که واجب بر هر دو موضوع بار میشود و قابل انطباق است و هر کدام صلاحیت مأمورٌ به شدن را دارند، لکن مشروط به انتخاب مکلف است؛ یعنی هر کدام را که مکلف اختیار کند همان واجب است:

اذا ورد الامر بفعل اشیاء علی طریق التخییر کالمورود فی کفارة الیمین، فکل واحد من تلک الاشیاء واجب بشرط اختیار المأمور، و لیست واجبة علی الاجتماع و لا بالاطلاق.(۳۹)

۸٫ امر به شیء نهی از ضد: شیخ مفید در این بحث که امر به شیء نهی از ضد میکند یا خیر، معتقد است امر به شیء دلالتی بر نهی از ضد ندارد [ضدعام، ضدخاص]؛ نه به دلالت لفظیه و نه به دلالت وضعیه. اما به دلالت عقلیه، از آن جا که اجتماع انجام شیء و ترک همان شیء عقلاً محال است، پس اقتضا میکند بگوییم که امر به شیء مقتضی نهی از ضدش میباشد:

ولیس الامر بشیءٍ هو بنفسه نهیا عن ضده و باستحالة اجتماع الفعل و ترکه یقتضی صحة النهی العقلی عن ضد ما اُمِرَ به.(۴۰)

۹٫ دلالت نهی: شیخ مفید معتقد است که نهی، دلالت بر ترک دائم میکند، البته در صورتی که نهی، مشروط به تعیین و تخصیص حالتی یا تحدید زمان خاصی نباشد:

النهی موجب للترک المستدام ما لم یکن شرط یخصصه بحال او زمان.(۴۱)

۱۰٫ تخصیص عام: شیخ مفید پیرامون این که عمومات با چه چیزی تخصیص میخورند میگوید: عام را فقط دلیل عقل و قرآن و سنت ثابته میتواند تخصیص بزند:

ولیس یخصّ العموم الاّ دلیل العقل و القرآن او السنة الثابتة.(۴۲)

۱۱٫ قیاس: شیخ مفید در بحث قیاس قائل به بطلان قیاس است، از باب این که قیاس راهبری به سوی علم ندارد و فاقد هرگونه اماریت و دلالتی است که مقتضی حجیت است:

ولیس عندنا للقیاس و الرأی مجال فی استخراج الاحکام الشرعیة و لا یعرف من جهتهما شیء من الصواب.(۴۳)

فاما القیاس والرأی فانهمان عندنا فی الشریعة ساقطان و لا یثمران علما و لا یخصّان عاما، ولا یعمّان خاصا و لا یدلان علی حقیقة.(۴۴)

۱۲٫ بیان مجمل: شیخ مفید قائل به تفصیل میان بیان مجمل و بیان عموم است و میفرماید: تأخیر در بیان مجمل در صورتی که برای مکلفین لطفی باشد، جایز است؛ یعنی شارع میتواند میان خطاب مجمل و بیان آن فاصله بیندازد و بعد از گذشت زمان (خطاب مجمل)، آن را برای مکلفین بیان میکند. اما در بیان عموم، شارع هنگام خطاب عام میبایست بیان آن را نیز به مکلف ابلاغ نماید:

یجوز تأخیر بیان المراد من القول المجمل اذا کان فی ذلک لطف للعباد و لایجوز تأخیر بیان العموم.(۴۵)

۱۳٫ نسخ کتاب: شیخ مفید در بحث نسخ کتاب و سنت معتقد است: از نظر دقت عقلی مانعی از نسخ کتاب به کتاب، سنت به سنت، کتاب به سنت و سنت به کتاب وجود ندارد، لکن حدود حکم عقل تا جایی است که دلیلی از شارع مقدس بر خلاف آن نباشد، در صورتی که آیه ما ننسخ من آیة او ننسها نأت بخیر منها او مثلها دلالت میکند که ناسخ آیات قرآن فقط خداوند است، لذا سنت قطعی نمیتواند ناسخ آنها باشد:

العقول تجوز نسخ الکتاب بالکتاب و السنة بالسنة و الکتاب بالسنة و السنة بالکتاب.(۴۶)

۱۴٫ استصحاب حال: شیخ مفید ضمن بیان نظریهای درباره وجوب استصحاب حال، ارکان استصحاب که عبارت از یقین سابق و شک لاحق است را بیان میکنند و اظهار میدارند که یقین سابق، شک لاحق را زایل کرده و حکمُ حال اولی را ثابت میکند:

والحکم باستصحاب الحال واجب لانّ حکم الحال ثابت بالیقین و ما ثبت فلن یجوز الانتقال عنه الاّ بواضح الدلیل.(۴۷)

آنچه تقدیم شد مسائل مهم اصولی بود که شیخ مفید به آن پرداخت. بعد از ایشان، دیگر فقیهان شیعه مباحث نوآمدی به این علم اضافه کرده و اصول فقه شیعه سیر تکاملی خود را طی کرد تا این که امروزه به صورتی جامع، در اختیار حوزههای علمیه قرار گیرد، اگرچه اصول فقه کنونی، نیازمند بازنگری جدی است، امّا همه اینها حاصل رنجها و تلاشهای قابل تقدیر و تحسین عالمان و فقیهان پیش از این بوده است که خدایشان رحمت کند.

________________________________________
۱٫ سیدمحمدباقر صدر، المعالم الجدیدة، (چاپ دوم: تهران مکتبة النجاح) ص ۴۵ ـ ۴۶؛ مجله حوزه، شماره ۵، مقاله پیدایش و تطور علم اصول، ص ۲۹٫
۲٫ برای آشنایی بیشتر با شیخ مفید رک: مجله حوزه، ویژهنامه شیخ مفید.
۳٫ ابوالفتح محمد بن علی کراجکی صاحب کتاب کنز الفوائد، متوفای ۴۴۹ از شاگردان شیخ مفید.
۴٫ کنز الفوائد، ص ۱۸۶٫
۵٫ رجال نجاشی، ص ۴۴۶، مؤسسه انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ تأسیس الشیعة، ص ۳۱۱، سیدحسن صدر.
۶٫ رجال نجاشی، ص ۶۳، مؤسسه انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین.
۷٫ رجال نجاشی، ج ۱، ص ۱۲۱، دار الاضواء بیروت.
۸٫ تأسیس الشیعة، ص ۳۰۳، آیت اللّه سیدحسن صدر.
۹٫ رجال نجاشی، ص ۳۰۶، دار الاضواء بیروت، تأسیس الشیعة، ص ۳۱۲، آیت اللّه سیدحسن صدر.
۱۰٫ عدة الاصول، شیخ طوسی، ج ۲، ص ۴۵۰، به تحقیق محمدرضا انصاری قمی.
۱۱٫ همان، ص ۴۷۰٫
۱۲٫ همان، ص ۵۱۹٫
۱۳٫ همان، ص ۵۴۴٫
۱۴٫ همان، ص ۶۵۱ ـ ۶۵۰٫
۱۵٫ همان، ص ۶۵۶٫
۱۶٫ همان، ص ۷۲۶٫
۱۷٫ همان، ص ۵۲۸٫
۱۸٫ همان، ص ۷۴۲٫
۱۹٫ همان، ج ۱، ص ۲۲۰٫
۲۰٫ الذریعه، ج ۱، ص ۴۵۵، دانشگاه تهران، تحقیق استاد ابوالقاسم گرجی.
۲۱٫ عدة الاصول، ج ۲، ص ۴۵۰، تحقیق محمدرضا انصاری قمی.
۲۲٫ همان، ج ۱، ص ۲۰۶ و الذریعه، ص ۱۰۹٫
۲۳٫ الذریعه، ج ۲، ص ۶۰۵٫
۲۴٫ همان، ص ۶۳۰، تحقیق استاد گرجی.
۲۵٫ همان، ص ۶۰۵، تحقیق استاد گرجی.
۲۶٫ محمدرضا انصاری قمی، مقاله اندیشههای اصولی شیخ مفید به روایت شیخ طوسی، مجله آئینه پژوهش، سال سوم، شماره ۱۷٫
۲۷٫ سیدمحمدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص ۵۸٫
۲۸٫ عدة الاصول، ج ۱، ص ۷۱٫
۲۹٫ همان، ج ۱، ص ۸۲٫
۳۰٫ همان، ج ۱، ص ۲۲۰؛ همچنین برای اطلاعات بیشتر رک: صص ۲۲۶، ۲۳۸، ۴۵۰، ۴۶۲، ۴۶۹، ۴۷۰، ۴۹۶، ۵۰۳، ۵۱۹، ۵۲۸، ۵۴۳، ۶۴۹، ۶۵۲، ۷۱۹، ۷۲۶، ۷۴۰، ۷۴۲، ۷۵۶٫
۳۱٫ همان، ج ۱، ص ۷۱، ۷۲، ۱۸۸ و ج ۲، ص ۶۴۳، تحقیق محمدرضا انصاری قمی.
۳۲٫ مقدمه الذریعه، ص ۲۷، استاد ابوالقاسم گرجی.
۳۳٫ مختصر التذکرة باصول الفقه، ص ۲۸٫
۳۴٫ همان، ص ۲۰٫
۳۵٫ همان، ص ۴۵٫
۳۶٫ همان، ص ۲۸٫
۳۷٫ همان، ص ۳۰٫
۳۸٫ همان، ص ۳۰٫
۳۹٫ همان، ص ۳۱٫
۴۰٫ همان، ص ۳۱٫
۴۱٫ همان، ص ۳۲٫
۴۲٫ همان، ص ۳۸٫
۴۳٫ همان، ص ۴۳٫
۴۴٫ همان، ص ۳۸٫
۴۵٫ همان، ص ۳۹٫
۴۶٫ همان، ص ۴۴٫
۴۷٫ همان، ص ۴۵٫

لینک کوتاه : https://www.mrhosseini.ir/?p=2941

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰