17

زهد و ساده زیستی

  • کد خبر : 1458
زهد و ساده زیستی
زهد و ساده زیستی، از جمله ویژگی های دانشمندان الهی و عالمان دین است که از پیامبران و ائمه معصومین به ارث برده اند.

زهد و ساده زیستی، از جمله ویژگی های دانشمندان الهی و عالمان دین است که از پیامبران و ائمه معصومین به ارث برده اند. در این نوشته به نمونه هایی واقعی از زندگی ساده و زاهدانه بعضی از فرزانگان اشاره می کنیم، باشد که ما نیز به تبعیت از سیره اهل بیت عصمت و طهارت این صفت خداپسندانه را در زندگی خویش به کار بریم.

امام خمینی(ره)

* یکی از یاران امام راحل درباره ساده زیستی ایشان چنین می گوید:

هوای نجف بسیار گرم بود و بعضی از اوقات نزدیک به پنجاه درجه می رسید. روزی با چند نفر از برادران خدمت امام رفتیم و گفتیم: آقا! گرمای هوا شدید است و شما هم پیرمرد هستید. بهتر است به کوفه بروید، بیشتر فضلا و مردم تابستان را به آن جا نقل مکان می کنند. در جواب فرمودند: من چطور برای هوای خوب به کوفه بروم، در صورتی که برادران من در ایران، در زندان به سر می برند.1
روح بزرگ و دردآشنای امام با نوع دوستی و ساده زیستی درآمیخته است، بدین دلیل هوای سوزان و گرم نجف را بر هوای لطیف کوفه ترجیح می دهد تا خود را از مردم نجف جدا نکند و مردم مظلوم و ستم دیده و انقلابیون مسلمان دربند را فراموش نکند.

* (به قول یکی از دانشمندان…، دو دست لباس آیةاللّه خمینی و دو نعلین ایشان و غذای ساده ای که از یک کف دست نان و کمی ماست و سیب زمینی و چند عدد خرم، در شبانه روز تجاوز نمی کند، بنیاد یک دیکتاتوری بیست وپنج ساله را درهم فرو می ریزد. وقتی تلویزیون فرانسه زندگی ایشان را برای مردم نشان می دهد، مسیحیت و به خصوص آیین کاتولیک ـ که دربار پاپ، تشریفات مجلل آن را معرفی می کند ـ تکان می خورد و حرکت پوینده تشیع مطرح می شود….)2

* باز در این خصوص از امام راحل نقل می کنند که:

(هنگامی که امام در بیمارستان قلب تهران بستری بودند، روزی فرمودند: من باید از محیط بیمارستان بیرون بروم، این جا بیشتر مرا بیمار می کند و اگر وسایل را مهیا نکنید، خودم می روم.

چند مسئله برای بیرون آمدن امام وجود داشت: رفتن به قم [که] خیلی بعید به نظر می رسید. از طرفی در تهران نیز شورای پزشکیِ امام به این شرط موافق خروج امام از بیمارستان بودند که فاصله زیادی بین بیمارستان قلب و منزل امام نباشد. تحقیقات زیادی شد، در خیابان دربند تهران، یک ساختمان سه طبقه اجاره شد، طبقه هم کف، پاسداران می نشستند و طبقه دوم، خانواده امام و طبقه سوم اختصاص داشت به دیدار و ملاقات. مدتی که گذشت، امام فرمودند: من باید از این جا بروم، این منزل مناسب نیست، در حالی که آن منزل به درد یک فرد متوسط تهرانی می خورد.

تنها اشکال آن خانه،داشتن سنگ در نمای بیرونی بود. امام به آقای رسولی فرمودند: بروید منزلی مانند خانه پدرتان برایم پیدا کنید.

مشکل آغاز شد، تهیه منزل نزدیک بیمارستان آن هم مثل منزل پدر آقای رسولی، یعنی خانه خشت و گلی، کار آسانی نبود. بالاخره همین منزل کنونی پیشنهاد گردید… دو منزل که برای امام و دفتر گرفته شد، مجموعاً 160متر زمین داشت. منزل خصوصی امام دارای دو اتاق، یکی برای ملاقات با شخصیت ها و دیگری برای استراحت و خواب بود. و گاهی که ملاقات کنندگان زیاد می شدند مجبور بودیم از اتاق نشیمن استفاده کنیم و دفتر هم با همین کیفیت و با چند صندلی بود. در کنار آن منزل، حسینیّه جماران ـ محلی که از پول مردم ساخته شده و بانی دارد ـ قرار داشت. روزی امام آمدند در حسینیه و دیدند که در طبقه بالا بنّاها و کارگران مشغول گچکاری حسینیه اند، با عصبانیت بیرون آمدند و فرمودند: بگذارید من بمیرم و شما این کارها را انجام دهید. با این که اجاره منازل پرداخت می شد، امام دستور دادند اعضای این خانه ها بیایند و با من صحبت کنند، من خاطرم جمع نیست که آیا آنها راضی هستند یا نه، تا این که همه آنها ـ از زن و مرد ـ آمدند و اظهار رضایت کردند.)3

سلمان فارسی

* سلمان فارسی که از صحابه پیامبر اسلام(ص) و از یاران امام علی(ع) بود، بسیار ساده می زیست. همه زندگی وی درساده زیستی شکل می یافت. در این بخش به یک مورد از نحوه ساده زیستی ایشان اشاره می کنیم.

(وقتی خبر انتصاب سلمان به مردم مدائن رسید، بسیاری از مردم به سوی دروازه شهر روانه شدند تا از او به گرمی استقبال کنند. آنان در این خیال بودند که حاکم جدید با هیبت و جمعیت همراه و مرکب های خاصی وارد مدائن می شود. اما برخلاف انتظار از دور سواره ای را دیدند که آهسته آهسته نزدیک می شود. وقتی به جمعیت رسید، پیرمردی را دیدند ریش سفید که بر الاغی سوار است و مشک آب و سفره نانی همراه دارد. از او سؤال کردند: در بین راه، سلمان، حاکم جدید مدائن را ندیده است؟ پیرمرد جواب داد: سلمان من هستم.)4

علامه وحید بهبهانی

* شهید آیةاللّه مرتضی مطهری درباره ساده زیستی مرحوم علامه وحید بهبهانی چنین می گوید:

(وحید بهبهانی دو پسر داشته است: یکی به نام اقا محمدعلی و دیگری به نام آقا محمد اسماعیل. این مرد بزرگ روزی عروسش (زن آقا محمداسماعیل) را دید که جامه های عالی و فاخر پوشیده است. به پسرش اعتراض کرد که: چرا برای زنت این گونه لباس می خری؟ پسر جواب داد: سقل مَن حرَّم زینة الله التی اَخرج لعباده والطیبات من الرزق;5 بگو چه کسی زینت ها و رزق ها و غذاهای پاکیزه را که خداوند برای بندگانش آفریده، حرام کرده استز. مگر این ها حرام است؟ لباس فاخر و زیبا را چه کسی حرام کرده است؟

گفت: پسرم! نمی گویم که اینها حرام است، البته حلال است; من روی حساب دیگری می گویم; من مرجع تقلید و پیشوای این مردم هستم، در میان مردم، غنی و فقیر و متمکن و غیر متمکن هست، افرادی که از این لباس های فاخر و فاخرتر بپوشند هستند; ولی طبقات زیادی هم هستند که آنها نمی توانند این جور لباس ها را بپوشند، لباس کرباس می پوشند. ما که نمی توانیم این لباس را که خودمان می پوشیم برای مردم هم تهیه کنیم، ولی یک کار از ما ساخته است و آن همدردی کردن با آنهاست، چشمشان به ماست. یک مرد فقیر وقتی زنش از او لباس فاخر مطالبه می کند، یک مایه تسکین خاطر دارد، می گوید: گیرم ما مثل ثروت مندان نبودیم، ما مثل آقای وحید زندگی می کنیم، ببین زن یا عروس وحید هم این جور می پوشند که تو می پوشی؟ وای به حال آن وقتی که ما هم زندگی مان را مثل طبقه مرفّه و ثروت مند کنیم، این یگانه مایه تسلی خاطر و کمک روحی فقرا هم از دست می رود.)6

علامه محمدباقر درچه ای

* آیةاللّه سید حسن قوچانی نجفی که یکی از شاگردان علامه سید محمدباقر درچه ای است، در خصوص ساده زیستی وی می گوید:

(بسیار زحمت می کشید و شب و روز مشغول مطالعه و تفکر علمی بود. در مدرسه نیم آور ساکن بود و در شهر منزل نداشت و زن و بچه اش در دُرچه پیاز ـ محل تولدش ـ بودند.

پنجشنبه و جمعه را به روستای درچه پیاز می رفت و عصر جمعه، نان و ماست یک هفته را به مدرسه می آورد و تا آخر هفته در مدرسه مانند سایر طلبه ها می گذراند. سید محمدباقر شب زنده دار و شوخ طبع بود و فقیرانه به سر می برد.)7

صدرالمتألهین

* یکی از دانشمندان غربی درباره ملاصدرا می گفت:

چون یک قسمت از گناهان نتیجه پرخوری و شکم پروری است، باید در صرف غذا امساک کرد و همواره این شعر سعدی را می خواند:

اندرون از طعام خالی دار تا در آن نور معرفت بینی

ملاصدرا در پرهیز از خوردن غذای زیاد سرمشق دیگران بود و در شبانه روز یک وعده غذا می خورد و غذای او فرقی با غذای طلاب نداشت. وی در فصل تابستان به صرف مقداری میوه پالوده که آن زمان مردم شیراز در فصل تابستان زیاد می خوردند اکتفا می کرد.8

حکیم فرزانه الهی قمشه ای

* استاد الهی قمشه ای کتاب و کتاب خانه ای نداشت. وی لباس بسیار ساده می پوشید; هم چنین منزلی بسیار ساده داشت که سقف آن حصیر بود.

علامه حسن زاده آملی می گوید: (در زمستان ها در اتاق درسش نه کرسی بود و نه بخاری، فقط یک چراغ لامپ های گردسوز و فرشی عتیق بود. بعضی از شب ها که بسیار سرد می شد، منقل زیر کرسی اتاق دیگر را که عائله اش بودند به اتاق درس می آورد و خاکستر رویش را به کنار می زد و به آن حال می گذراند.)9

آیة اللّه طالقانی

* مرحوم طالقانی زندگی بسیار ساده ای داشت و به آن عشق می ورزید. یکی از دوستانش در این باره می گوید: (در طول این مدت، من دیدم این سید… به امام زمان قسم اهل دنیا نیست و اصلاً نمی خواهد با دنیا سر و کار داشته باشد، به طوری که در تمام طول عمرش یک ماشین شخصی نداشت، در صورتی که اگر اشاره می کرد والله از بازار تهران صدها ماشین برایش می آوردند.)10

علامه محمدتقی جعفری(ره)

* (اگر آدمی زادگان به علت حرص شدیدی که برای به دست آوردن خواستنی های دنیوی دارند پی ببرند و نتایج آن حرص و تلاش برای اشباع آن را بفهمند، برای آرزوها و تمایلات خود حدودی قائل می شوند; ولی هیهات که خاصیت قطعی این شوره زار آب نما را درک کنند و فریب درخشندگی آن را نخورند.

ما باید بدانیم که علت اصلی این حرص و جوش دائم التزاید، همان اشتیاق بسیار با اهمیت است که آدمی برای تحصیل کمال و وصول آن دارد. این اشتیاق و نیروی آن هرگاه در مسیر علم و معرفت قرار بگیرد، موجب تکاپوی شدید برای علم و معرفت می گردد و اگر برای خدمت به نوع انسانی به جریان بیفتد، همه قوای مادی و مغزی و روانی فرد را در این راه به کار می اندازد… ولی چه باید کرد که همان گونه که امام حسین(ع) فرمودند: سالناس عبید الدنیا; مردم بندگان دنیا هستند.

طبیعی است که بشر نیرو و اشتیاق به کمال را در افزودن به ارتباط هرچه بیشتر با متاع و زرق و برق دنیا مستهلک بسازد. آدمی در این کشاکش به دنیا می آرامد; همان گونه که طفل شیرخوار در آغوش مادرش. او غافل از آن است که دنیا برای خیر و صلاح او هرگز دست به کار نخواهد شد و برای نجات دادن او رقابت با کسی نخواهد کرد و نمی داند که بالاخره دنیا او را بر زمین خواهد زد، اگرچه در تمامی عمرش بر دنیا غالب باشد.)11

پی نوشت ها:
1ـ فرازهایی از ابعاد روحی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی، با اندکی تغییر.
2ـ تفسیر آفتاب، ص46.
3ـ فرازهایی از ابعاد روحی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی، ص 47، با اندکی تغییر.
4ـ سلمان فارسی، ص132.
5 ـ اعراف(7) آیه 32.
6 ـ سیری در نهج البلاغه، ص228، با اندکی تغییر.
7. سیاحت شرق، ص163.
8 ـ ملاصدر، فیلسوف و متقکر اسلامی، ص187.
9ـ در آسمان معرفت، ص232.
10. طالقانی و تاریخ، ص275.
11ـ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج20، ص17.

لینک کوتاه : https://www.mrhosseini.ir/?p=1458
  • منبع : با معارف اسلامی آشنا شویم - سال 1382 - شماره 56
  • 1529 بازدید
  • بدون دیدگاه

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0